اولين بار که ناخن کوچلومونو گرفتم خيلي کوچک بودخانمي خيلي نگران بود مي گفت که نمي خواد بگيريري اونقدر گفت که يکي از ناخناشو کمي از زير گرفتم کمي خون اومد کلي گريه کرد خانم خيلي غر زد ديگه وقتي مي خواستم ناخنشو بگيرم خانمي چشمشو ريز مي کرد اوخ اوخ مي کردگريه مي کرد تا من ناخنشو بگيرم ولي امير جون با با خنده ميکرد من هم از خنده هاش لذت مي بردم. بگذريم امروز خانمي رو مبل نشسته بود که از سر شوخي پيشوني مادرشو چنگ مي ندازه ديشب هم زير چشم خانمي رو چنگ انداخته بود حسابي صورتش خط خطي شده بود درد داشت مي گفت هر جائي که امير محمود چنگ مي زنه تا يک ساعت مي سوزه فکر کنم سه ماهي بود که ناخناشو نگرفته بود حسابي دسته بيل شده بود رفتم ...